این دانشکده بر ما است که شکاف نسلی جدید را برطرف کنیم.
شکاف نسل برگشته است.
Vanity Fair مطمئناً وقتی می نویسد ، صحیح است ، "در بسیاری از اتاق های خبر و دفاتر رسانه ای ، و در فرهنگ به طور کلی ، این لحظه درگیری نسلی است که از دهه 1960 دیده نمی شود."
گزارشی از Trust Trust Pew استدلال می کند که تنوع در پشت شکاف نسل جدید نهفته است ، که "فرهنگ بوم عمدتاً سفید" را در برابر اخلاق جهانی تر و چند فرهنگی در بین جوانان قرار می دهد ، که در یک شکاف فرهنگی در نگرش به مهاجرت منعکس می شود.، نژاد ، جنسیت و تمایلات جنسی.
غالباً ، عبارت "شکاف نسل" منجر به کلیشه های ناخالص و کلیشه های گروتسک می شود: درباره یک فن آوری ، رسانه های اجتماعی معتاد به رسانه های اجتماعی ، روانشناختی شکننده ، نسل Z به چالش کشیده اقتصادی ، بیش از حد به ضعف ها و غرق شدن ، پیشگیری از عزت نفس ، ذهنیسلامت و تعصب ناخودآگاه ، و مستعد به نفع محدودیت در گفتار که ممکن است هر گروه احساس ناراحتی ، توهین یا محروم شود.
در حقیقت ، بسیاری از ویژگی های مرتبط با دانش آموزان امروز شبیه پیشگویی های رمزنگاری اوراکل دلفی هستند: به ما گفته می شود که دانش آموزان ما ، ساختار هوس هنوز هم انعطاف پذیری دارند ، می خواهند خودمختار باشند اما دوست دارند در گروه ها کار کنند ، به دنبال بازخورد باشند اماهمچنین انتظار تأیید مثبت را دارید.
اما ما باید بدانیم که آکادمی ، مانند تجارت ، رسانه ها و دنیای فناوری ، دارای شکاف های نسلی در ابعاد متعدد ، جمعیتی ، اقتصادی و نگرشی است و این است که دانشکده های ارشد برای پرداختن به این شکاف ها است.
این شکاف بین دانشکده های تصرف و همکاران خردسال آنها ، بسیاری از افراد بدون تصدی یا چشم انداز تصدی وجود دارد. از نظر ترکیب قومی و نژادی و تجربه زندگی ، شکاف بین دانشکده و دانشجویان وجود دارد. سپس ، شکاف هایی در زبان وجود دارد (به ضمیر جنسیت فکر کنید) و در آشنایی با فرهنگ جوانان.
با توجه به اینکه امروزه شکاف نسل آشکار است ، تعجب آور است که متوجه می شویم که اخیراً در سال 2006 ، مجله نیویورک Generation Gap Dead را تلفظ کرد. این مجله با توجه به بزرگسالان میانسال به دنبال ، صحبت ، بازیگری و لباس پوشیدن مانند بچه های 22 ساله ، اظهار داشت: "دیگر شکاف نسلی اساسی وجود ندارد."
گزارش های مربوط به مرگ این شکاف به زودی بسیار اغراق آمیز بود. در طی یک دهه ، نویسندگان مانند بردلی کمپبل و جیسون منینگ و گرگ لوکیاف و جاناتان هاید ، در ظهور فرهنگ قربانی و رمزگشایی ذهن آمریکایی ، درستی را به وجود آوردند و آن دسته از جوانانی را که به طور فزاینده ای خواستار فضاهای امن و هشدار دهنده بودند ، ناسازگار کردند. واد
شکاف نسل جدید با سلف سال 1960 خود تفاوت زیادی دارد. این مربوط به لباس یا مدل مو یا مصرف مواد مخدر نیست. همانطور که Brigid Delaney در گاردین نوشت ، درباره "درباره زبان و نبردهای مربوط به شمول ، تنوع و ساختارهای قدرت" نوشت.
در اواسط سال 2010 ، یک واژگان جدید در دانشگاه ها و رسانه ها گسترده شد. نئولوژیک هایی مانند "cisgender" ، "تقاطع" ، "mansplaining" ، "ریزگردها" ، "غیر باری" ، "فضاهای ایمن" ، "مردانگی سمی" ، "آسیب زا" ، "هشدارهای ماشه" ، "سفیدی" و "بیدار" شروع بهاغلب در نیویورک تایمز ظاهر می شود.
این اصطلاحات ، که از مجموعه ای به هم پیوسته از تئوری های پسامدرن ، انتقادی و نئو مارکسیستی گرفته شده است ، تعامل و نهادها را به عنوان عرصه قدرت و امتیاز رفتار می کند. قدرت گفتمان را برای آسیب دیدگی ، توهین و حاشیه نشینی لخت کنید. مقوله ها و هنجارها (به عنوان مثال ، کسانی که شامل جنسیت و جنسیت هستند) که پیچیدگی را پنهان می کنند ، انتزاع ها و نابرابری های مبهم را پنهان می کنند. و مفاهیم (مانند رضایت یا سفیدی) را که قبلاً بدون ظرافت کافی درمان می شدند ، مشکل ساز می کنند.
غالباً ، این واژگان جدید به عنوان یک بازی قدرت بدبینانه ، سلاحی که در مبارزات مختلف برای تسلط و نفوذ و حمله به واقعیت عینی قرار گرفته است ، رد می شود. در حقیقت ، این نشان دهنده یک انقلاب شناختی ، اخلاقی ، سیاسی و معرفت شناختی است - که توجه زیادی به چگونگی تأثیر جامعه بر نحوه می دانیم و آنچه را که می دانیم تأثیر می گذارد و با درک ، تجربه زندگی می کند ، تجربه می کند و احساسات را به طور جدی احساس می کند.
بنابراین ، اکنون هویت ها به عنوان ساخته شده از نظر فرهنگی تلقی می شوند ، که به هیچ وجه دلالت بر این نداشت که اینها واقعی نبودند. در حقیقت ، آنچه که آنها را عمیقاً احساس می کند ، دقیقاً حافظه ، تجربه شخصی و "باقیمانده" تجربه گذشته است: نابرابری ها ، دیفرانسیل های قدرت ، نابرابری های ماندگار ، کلیشه های فرهنگی ، جامعه پذیری و فرضیات فرهنگی عمیق.
با نادیده گرفتن موضوعات قدرت و امتیاز نادیده گرفته شده ، نسل جوان نابرابری هایی را در معرض دید قرار داده اند که برای مدت طولانی ، بدون شک. مسائل اجباری ، مانند آزار و اذیت جنسی ، در حوزه عمومی ؛فرضیات قبلاً بدون تردید در مورد تمایلات جنسی و "عادی بودن" را به چالش کشید. و مؤسسات ، از جمله دانشکده ها و دانشگاه ها را بر روی دفاعی قرار دهید.
"هر نسلی علیه پدران خود شورش می کند."کوئیپ لوئیس مامفورد مطمئناً با این لحظه تاریخی صحبت می کند ، هنگامی که بسیاری از بومرهای کودک پیر در حال حیرت هستند و می دانند که نسل آنها به یک موضوع بیزار تبدیل شده است ، و هنگامی که نسل جدیدی از دانشجویان کالج کاملاً به درستی خود را به عنوان یک آوانگارد فرهنگی می بیند ، تلاش می کنند ، تلاش می کنند و در تلاشند. یک زبان ، روایت ها و سیاست هایی که با دنیای فوق العاده متنوع و در عین حال ناسازگار که در آن ساکن هستند صحبت می کند.
چگونه ممکن است بپرسید ، آیا می توانیم از جوانان امروزی به عنوان یک نسل صحبت کنیم ، با توجه به تقسیمات عمیق حزبی ، قومی و نژادی ، جنسیتی ، مذهبی و منطقه ای؟پاسخ این است که صرف نظر از این اختلافات ، جوانان امروز یک واژگان مشترک ، فرهنگ عامه و مهمتر از همه مجموعه ای از تجربیات تاریخی دارند.
ما بعضی اوقات از نسل ها به عنوان کاریکاتور یا کلیشه های فرهنگی یا محصولات مدیران مردانه مانند مردان در تجارت تبلیغ محصولات و خدمات به سوله های بازار باریک تر فکر می کنیم. اما این مفهوم با یک حقیقت اساسی صحبت می کند: این که یک گروه از مردم غالباً تجربیات شکل دهنده خاصی ، چالش های اقتصادی یا رشد را به اشتراک می گذارند ، الگوهای فرزندآوری و سنگ های لمسی فرهنگی ، که به نوبه خود ، چشم انداز متمایز ایجاد می کنند و یک اثر ماندگار بر رفتار و نگرش می گذارند.
این تصور که جامعه به نسل های متمایز تقسیم می شود ، قدیمی است. در خطبه های خود ، Puritans New England اختلافات منفی بین مهاجران بنیانگذار و نسل در حال افزایش ، که ظاهراً از ایمان مذهبی بزرگان خود دور شده بود ، ایجاد کردند. جنبش عاشقانه انگیزه ای به مفهوم نسل ها ، متضاد "Duddies Fuddy" و "Fogies Old" (اصطلاحات Pejorative برای نسل قدیمی) با نشاط و خلاقیت جوانان می بخشد.
اما تا اواسط قرن نوزدهم نگذشته بود ، هنگامی که یک واژگان فرانسوی در سال 1863 نسلی را به عنوان "همه مردانی که در همان زمان زندگی می کنند" تعریف می کند ، این است که یک استفاده قابل تشخیص مدرن از کلمه "نسل" پدیدار شد ، تا حدودی بازتاب دهندهظهور سربازان نظامی ، که در آن مردان جوان با سن به خدمت سربازی فراخوانده می شدند.
تأثیر تکامل داروینی در استدلال اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم آشکار بود که برخورد نسلها یکی از نیروهای محرک تاریخ است. کارل مانهایم، جامعهشناس آلمانی بود که در مقالهای در سال ۱۹۲۳، نظریهای رسمی درباره منشأ آگاهی نسلی و نقش گروههای نسلی بهعنوان عوامل تغییر ارائه کرد.
به راحتی میتوان مفهوم نسلها را بهعنوان یک سادهسازی بیش از حد آشکار رد کرد. به هر حال، تنوع بر اساس جنسیت، طبقه، قومیت و سیاست، هرگونه تعمیم گسترده را مشکل ساز می کند. سیاست یک گروه سنی عموماً بسیار متفاوت است. در اواخر دهه 1960، تعداد جوانان بیشتری از محافظهکاران جوان آمریکایی برای آزادی حمایت میکردند تا SDS جناح چپ.
تنها به ندرت نسلها به وضوح مشخص میشوند، بهگونهای که نسلهای پررونق در دهههای 1950 و اوایل دهه 1960 نشاندهنده نرخ رکود زاد و ولد و ازدواجهای تاخیری دهه 1930، اختلالات جنگ جهانی دوم و رشد سریع اقتصادی پس از جنگ بود. همچنین، رویدادهای تعریف نسلی - مانند محرومیت، نسبت جنسی ناهنجار و تاخیر در تحصیل در اروپا پس از جنگ جهانی اول و دوم - غیرعادی هستند.
علیرغم تنوع بسیار زیاد آنها - از نظر نژاد، محل سکونت جغرافیایی، جنسیت، قومیت، تحصیلات و طبقه - اشتباه نیست که از جوانان امروز به عنوان یک نسل صحبت کنیم. آنها با تجارب مشترک خاصی روبرو شده اند، از جنگ به ظاهر پایان ناپذیر علیه تروریسم گرفته تا رکود بزرگ، تفرقه انگیزترین ریاست جمهوری از زمان ریچارد نیکسون، همه گیری و اعتراضات زندگی سیاه پوستان مهم است.
آنها مجبور بودند با تأثیر برخی از تجربیات مشترک نسلی دست و پنجه نرم کنند، به ویژه نرخ طلاق بالای والدینشان و رشد اقتصادی آهسته، و افزایش سطوح نابرابری و نوسانات اقتصادی، که بدبینی نسبت به روابط پایدار و تحرک اقتصادی رو به بالا ایجاد کرده است.
من به عنوان یک مورخ، اواخر قرن هجدهم را به یاد می آورم، آن دوره از Sturm und Drang، زمانی که جوانی برای اولین بار به عنوان محرک دگرگونی اجتماعی و فرهنگی شناخته شد و زمانی که ادبیات انتقال به بزرگسالی را به عنوان عالی ترین درام زندگی تلقی کرد.
این به ما، استادان آنها بستگی دارد که تمام تلاش خود را برای کمک به این نسل جدید برای آماده شدن برای "میعادگاه با سرنوشت" انجام دهیم. فکر میکنم با بازنگری دروس و برنامه درسیمان میتوانیم این کار را به بهترین نحو انجام دهیم.
این امر ما را ملزم به طراحی کلاس هایی می کند که موضوعاتی را که بسیار در ذهن دانش آموزان ماست ، شامل نابرابری های اجتماعی و جهانی ، تغییرات آب و هوا و پایداری ، بهداشت عمومی و مسائل اخلاقی ، اقتصادی و سیاسی ناشی از فناوری های جدید و اقتصاد اطلاعات است. وادما همچنین باید کارهای بیشتری انجام دهیم تا اطمینان حاصل کنیم که آنها مهارت ، اعتبار و تجربه مورد نیاز خود را برای پیشرفت در اقتصاد بی ثبات و نامشخص کسب می کنند.
از همه مهمتر ، ما باید کاملاً در گفتگوهایی که باید اتفاق بیفتد شامل ارزشهایی باشد که نسل خودمان عزیز نگه داشته باشد - گفتار آزاد ، آزادی دانشگاهی ، تحمل و ظرافت - حتی همانطور که ما به خرد خودداری از باب دیلن توجه کردیم: "شماپسران و دختران شما فراتر از فرمان شما هستند ... برای مواقعی که آنها یک تغییر دهنده هستند. "
استیون مینتز استاد تاریخ در دانشگاه تگزاس در آستین است.< Span> که ما را ملزم به طراحی کلاس هایی می کند که موضوعاتی را که در ذهن دانش آموزان ما بسیار زیاد است ، شامل نابرابری های اجتماعی و جهانی ، تغییرات آب و هوا و پایداری ، بهداشت عمومی و مسائل اخلاقی ، اقتصادی و سیاسی ناشی از فناوری های جدید است واقتصاد اطلاعاتما همچنین باید کارهای بیشتری انجام دهیم تا اطمینان حاصل کنیم که آنها مهارت ، اعتبار و تجربه مورد نیاز خود را برای پیشرفت در اقتصاد بی ثبات و نامشخص کسب می کنند.